کد خبر: ???? | تاریخ انتشار: ??:?? - ?? اسفند ???? | تعداد بازدید: ????? |
سرانجام پس از گذشت حدود 9 ماه سومین قطعنامه تحریم شورای امنیت علیه ایران با ?? رای موافق به تصویب رسید و تنها اندونزی به این قطعنامه رای ممتنع داد.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، قطعنامه در حالی صادر شد که ایران طبق طرح مدالیته به کلیه ابهامات آژانس پاسخ داد و آژانس رفع آنها را اعلام نمود.
نمایندگان ?? دولت عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد روز دوشنبه در نیویورک درباره قطعنامه پیشنهادی فرانسه و بریتانیا علیه ایران رایگیری کردند.
| |||||||||||||||
| |||||||||||||||
| |||||||||||||||
|
| |||||||||||||||
| |||||||||||||||
| |||||||||||||||
|
| ||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||
|
سازگاری اسلام وسکولاریزم:
امکان یا امتناع
خرداد 1386
چکیده:
درباره دین وماهیت آن تعاریف بسیار پیچیده ای ارائه شده است اما تعریفی که ساده اما بسیار عمیق می نماید آن است که دین، تعبد کامل از دستورات خداوند است.در ادیان سامی کیفیت احکام و آداب شریعت متفاوت است اما این اصل محوری در تمام آنها مشترک است.از سوی دیگر سکولاریزم چیزی جز تنها بودن انسان در عرصه تصمیم گیری برای خویشتن نیست و بر پایه هایی چون اومانیزم،راسیونالیزم وساینتیزم استوار است. سکولاریزم اصولا پدیده ای مسیحی بوده و لذا جمع میان اسلام با سکولاریزم ویا برآمدن اسلام از سکولاریزم به علت ساختار های متفاوت دین اسلام و مسیحیت نه ممکن و نه مطلوب است
مقدمه:
1.طرح موضوع:
از مسایل مهم مبتلا به جامعه ایرانی در دوره جدید مدرنیزم و چگونگی نسبت جامعه با این مساله مهم و محوری است.اگر بپذیریم که مدرنیزم دارای عناصری چون صنعتی شدن،تکوین دولت ها بر اساس ساخت ملت _دولت و....است باید حتما سکولاریزم را نیز در ردیف این عناصر اصلی برشمریم.دین نیز یکی ازعناصر مهم ومحوری سنت است و شاید بتوان تضاد میان سنت ومدرنیزم را به تضاد میان دین و سکولاریزم تحویل کرد. رواج اندیشه های جدید در ایران معاصر همیشه با سد سترگ سنت رویرو بوده ومجادلات این دو فصل مهمی در تاریخ معاصر ایران را در برمی گیرد.جامعه ی ایران جامعه ای مذهبی است و در دوران صفوی و بعد از آن روحانیت شیعه نقشی منحصر به فرد درساخت سیاسی نظام های حاکم ایران دارد.طرفه آن که در دوران پس از انقلاب اسلامی و تشکیل رژیم جمهوری اسلامی روحانیون بر خلاف اسلاف قبلی خود موفق به تشکیل حکومت شدند و این مساله آغازی دیگر برای حیات سیاسی نوین ایران در طول دوران جدید است.از طرفی رواج اندیشه های مدرن در ایران به ویژه بعد از دوران مشروطه باعث گردیده که حاملان آن چه از لحاظ تئوریک و چه از لحاظ بسیج توده ها به عنوان آلترناتیوی قوی در مقابل روحانیت قد علم نمایند و در طول تاریخ کشمکش های فراوانی میان این دو به وجود آمده که بالطبع هزینه های غیر قابل جبرانی را برای ایران درپی داشته است.در میان گروهی نیز با رویکردی متفاوت تر از روحانیون سنتی و روشنفکران سکولار بر این باورند که می توان به گزینشی آگاهانه از اسلام و مدرنیزم دست یازید و نظام منسجم فکری کارآمدی از برآیند این دو طراحی کرد. این گروه بعد ها به روشنفکران دینی مشهور گردیدندو از نظر فکری بعضی به حوزه های علمیه وبعضی دیگر منتسب به دانشگاه هستند. هنگامی که به آثار روشنفکران دینی با دقت نگریسته می شود یک نکته محوری در آثار آنها به جشم می خورد و آن این است که آنها قایل به سازگاری میان اسلام و مدرنیزم و بالتبع آن سکولاریزم هستند و در نحله های متفاوت ومختلف آنها اعم از لیبرال و چپ و....کما و بیش این نکته مشاهده می گردد.حال با توجه به مقدمه ما به دنبال تعیین نسبت میان دین و سکولاریزم در این تحقیق هستیم.
2.دلایل انتخاب موضوع:
در ایران بعد از جنگ و دولت توسعه محور هاشمی رفسنجانی به علت عدم اجرای صحیح سیاست های تعدیل اقتصادی، به تدریج لایه هایی از نارضایتی عمومی در میان مردم به خصوص در میان اقشار تحصیل کرده پدیدار گشت.بسیاری از کسانی که در جریان دولت هاشمی به حاشیه رانده شده بودند با کار تئوریک و قلم زدن در نشریاتی چون کیان ،کیهان فرهنگی،ایران فردا و.....سبب شدند تا ادبیاتی متفاوت تر از ادبیات دهه ی 60 در جامعه جاری گردد.این نحله در جریان دوم خرداد 76 نقش محوری ایفا نمود تا جایی که قدرت را با شعار اصلاح طلبی به دست آورد.روشنفکران دینی چون عبدالکریم سروش،محسن کدیور،حبیب الله پیمان،محمدمجتهدشبستری و....نقش مهمی در تحکیم این گفتمان در دهه ی 70 وبعد از آن داشته اند.مهمترین علت نگارش این تحقیق این است:با توجه به ناکامی اصلاح طلبان در دوره ی 8 ساله و روی کار آمدن دولت متضاد با دولت قبلی،تامل نظری در باب علل وچرایی شکست اصلاح طلبان امری ضروری است ودر این جا ما بر آنیم که مدعای اصلی آنها را که همان سازگاری اسلام و مدرنیزم است به چالش بکشیم.
3.سوال اصلی و فرضیه:
الف:سوال اصلی:
سازگاری میان اسلام وسکولاریزم تا چه اندازه ممکن است؟
ب:سوالات فرعی :
1. ماهیت دین چیست؟
2.سکولاریزم چیست و بر چه مولفههایی استوار است؟
3.مسیحیت به عنوان دینی که سکولاریزم در آن رشد و نمو یافته است دارای چه مولفه هایی است؟
4.اصول اساسی دین اسلام چیست ؟
ب:فرضیه:
ادیان اسلام ومسیحیت دارای ساختارهای الهیاتی کاملا متفاوتی هستد وبا توجه به بستر تاریخی متفاوت این دو دین، سکولاریزم که بر خاسته از بستر دین مسیح است با دین اسلام ناسازگار است.
سازماندهی تحقیق:
در فصل اول تعاریف نسبتا متفاوتی از دین جمع آوری شده و با توجه به تفاوت های بنیادین آنها، تعریف سورن کیرکهگور از دین که آنرا تعبد می داند به عنوان تعریف مورد این تحقیق لحاظ گردیده است.
در فصل دوم اصول اساسی دین مسیح برشمرده شده و با توجه به ناسازگاری های درونی این دین پیش زمینه های عینی سکولاریزم به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.
درفصل سوم تعاریف مشهور از سکولاریزم جمع آوری شده و بنیاد های اساسی آن چون اومانیزم،راسیونالیزم وساینتیزم مورد بررسی قرار گرفته است.
در فصل چهارم اصول اساسی دین اسلام چون توحید نبوت و معاد مورد بررسی قرار گرفته است تا تفاوت آن با اصول مسیحیت روشن شود.
در آخر به عنوان نتیجه گیری درستی فرض اثبات گردیده و به تفصیل صحت فرضیه اثبات خواهد شد.
ماهیت دین
تعاریف:
بسیاری از جامعه شناسان معاصر بر این باورند که دین پدیده ای عاطفی و طبیعی است که نخست از بیم و ناآگاهی آدمی از رویدادهای طبیعی سرچشمه گرفته و سپس به کنجکاوی و عاطفه در آمیخته است[1].
لئون دنی از این دست جامعه شناسان است که پیدایش دین را بر مبنای صیانت از خود، کنجکاوی وگرایش عاطفی قرار داده است.او دین را زاده روح و فکر آدمی دانسته و آنرا نخستین قانون و مقررات بشر خوانده است. بشر نخستین با مشاهده دنیای پیرامون خود دریافت که در پس این جهان و بر فراز آن جهانی نا پیدا هم باید باشد.انسان به دنبال درک این نکته به وجود موجودات نامرئیی معتقد شد و بعدها آن را رب النوع نامید و چنان انگاشت که این موجودات در دنیای پس از مرگ در زوایای دور و در فراز کوهها و در ژرفای دریاها به سر می برند.بشر این گونه حس کرد که بایستی فکر خود را به جایی سوق دهد که بالاتر از تمام اشیا متحرک و فنا ناپذیر این عالم مادی باشد زیرا هیچ یک از کیفیات این جهان برای اقناع او کافی نبود و به همین جهت بدنبال چیزی رفت که ثابت و دائمی و لغزش ناپدید باشد و آن چیزی نبود جز «دین»[2].
االبته تعاریف دیگری نیز در مورد دین وجود دارد.فی المثل پاره ای از دین شناسان معاصر دین را بر چهار محور تعریف می نمایند که عبارتند از:
الف:بر پایه ارزش
ب:بر پایه ماهیت آن
ج:بر پایه وجه مشترک (ماهوی، ارزشی)
د:بر پایه کارکرد
تعاریف دیگری نیز ارائه شده که برخی از آنها آرمانی و باید محوراندو برخی دیگر توصیفی و هست محور و صرفاً به توصیف آنچه در ادیان است می پردازند.در تعریف های ماهوی یا توصیفی، عقاید و اعمال دینی اصلاً مورد ارزیابی قرار نمی گیرد و پیرامون آنها داوری نمی شود بلکه بیشتر کارکرد آن پرداخته می شود.اما در تعریف های توصیفی دین بیشتر به عنوان یک نظام فرهنگی یا پدیدة تاریخی یا نماد تاریخی مورد بحث قرار می گیرد و اموری مانند مناسک دینی، عقاید دینی، متون مقدس واز این قبیل مورد توصیف و مقایسه واقع می شوند[3].
پل تیلیخ از نگاهی متفاوت تر دین را این گونه تعریف می نماید:
دین آن چیزی است که با تعلق واپسین یا علاقه غایی بشر سرو کار دارد وبه گونه ای همسان،رابرت ربلّا دین را مجموعه ای از صورتها و اعمال نمادین می داند که آدمیان را با وضعیت غایی هستی مربوط می سازد.
البته می توان دین را به عنوان مجموعه ای از عقاید و اعمال تعریف کرد که مردم از طریق آن به مبارزه علیه مشکلات غایی حیات آدمی بر می میرند.دین بیانگر این حقیقت است که آدمیان نمی خواهند تسلیم مرگ شوند ودر برابر ناکامی و شکست سرخم کنند ونمی خواهند اجازه دهند تا دشمنی و خصومت و ستیز روابط انسان سالم آنان در جامعه را دار هم بشکند و نابود کند. انسان همواره در طول زندگی دچار تلخ کامی ها و ناکامی ها و درد و رنج شده و این دین است که همواره برای آنها راه حل های دارد و احساسات آدمیان را تلطیف و تصعید و تعالی می بخشد و آرامش را در درون پیروان دین پدید می آورد[4].
بسیاری ازمتکلمان سر شناس دینی دین را این گونه تعریف می کنند:باید بدانیم مقوله مهم دین، سابقه به امتداد تاریخ بشر و به استمرار پایان جهان دارد. طول و عرض زمان را همراهی می کند و به گونهای هیچ دوران و هیچ مکانی نبوده که حقیقت دین حضور و ظهور نداشته باشد. دین با انسان متولد شده و تا همه جا با انسان میماند. و دمی او را رها نکرده و انزوا و خلوتی جز جان و نفس انسانی ندارد. دین و دین خواهی در متن خلقت انسان نهاده شده است[5].
این نکته را نباید از خاطر دور نگه داشت که در تعریف دین،باید از خلط میان دین و تدین و دین و ایمان اجتناب کنیم .بدین معنا که انسانی که دیندار است،لزوما به آن دین متدین نیست و ممکن است احکام آن دین را به درستی انجام ندهد اما در پس قلب خویش به آن دین ایمان واقعی دارد. برخی دین را باور و اعتقاد تعریف کردهاند «دین اعتقاد به هستیهای روحانی» یاگفتهاند« دین، نظام یک پارچهای از باورها وعملکردهای مرتبط به چیزهای مقدس است که از طریق آن گروهی از آدمها بامسائل غایی زندگی بشری کلنجار می روند» برخی دیگر گفتهاند: « دین، اعتقاد به خدای سرمدی است؛ یعنی اعتقاد به این که حکمت و اراده الهی بر جهان حکم میراند؛ خدایی که بشر دارای مناسبات اخلاقی[6]»
بسیاری از دانشمدان تجربی و روانشناسان دین را به گونه ای متفاوت تر از متالهان و فیلسوفان دین تعریف کرده اند از آن جمله آلبرت انیشتن می گوید: دین عبارت است از مجموعه احساس عارفانه در مقابل قوانین جهان واحساس مسئولیت اخلاقی درمقابل همنوعان ما.
ویلیام جیمزفیلسوف و روان شناس بر جسته آمریکایی نیز چنین می گوید:دین عبارت است از تأثیرات و احساسات و رویدادهای است که بر هر انسانی در عالم تنهایی ودور از همبستگیها روی میدهد بطوری که انسان از این مجموعه در مییابد که بین او و آن چیزی که آنرا «امر خدائی» مینامد رابطه برقرار است.
تا کنون تعاریف بسیار متفاوت و متضادی از دین را بررسی کردیم.در این جا تعریف مورد نظر خویش از دین که از آن سورن کیر که گور فیلسوف معروف دانمارکی است را ارائه می دهیم.کیرکه گور بر خلاف بسیار ی از متکلمین و فیلسوفان دین که تعاریفی پیچیده و مغلق از دین را ارئه می دهند تعریفی بسیار ساده از دین ارائه می دهد و آن این که:دین عبارت است است تسلیم در برابر اراده ی خداوندی.واراده ی خداوند بر هر چیز ی اعم از خیر و شر تعلق بگیرید آن چیز صواب است.در نظر اول از دیدگاه یک مسلمان با این نکته کلام اشعری به خاطر ما می آید،اما اگر دقت کنیم نکته محوری در تمام ادیان اعم از ابتدایی و سامی نیز همین تعبد در برابر آنچه از خداوند صادر می شود است.بر این پایه سورن کیر گه گور تعبد را یک اصل اساسی در دین شناسی خویش می داند و تمام مجموعه الهیاتی او بر این اصل استوار است[7].
الف:تعاریف
سکولاریزم در فرهنگ غرب معانی مختلفی دارد از قبیل جداانگاری دین و دنیا غیرمقدس و غیر روحانی، عقلانیت، علمگرایی ونو گرایی درمسیحیت به کارمیرود.
واژه لاتینی آن، یعنی سکولوم چنانکه واتیسگرگفته است به معنای قرن و سده به کار می رود[1].سکولوم در زبان کلاسیک مسیحیت نقطه مقابل ابدیت وجاودانگی الوهیت یعنی زمان حاضر است که در آن به سر میبریم و در اصطلاح به معنای هر چیزی است که به این جهان تعلق دارد وبه همان اندازه به طور مستقیم از خداوند و الوهیت دور است. واژه ژرمنی سکولاریزم آن یعنی (weHich) که به معنای «این جهانی» است، ناظر به دنیای کنونی ومسائل مربوط به آن است. با پیشرفت علوم تجربی و عقلی و همچنین ظهور نهضت رفورم سکولار در معانی دیگری نیز استعمال گشت.امروزه یکی از معانی شایع سکولار در جهان غرب جدا نگاری دین از قلمرو سیاست حکومت واجتماع است به این معنا که دین باید در مسائل مربوط به انسان و دنیا از قبیل اقتصاد و آموزش وحقوق دست بردارد و خود را مشغول به تدبیر در امور جزئی و فردی ازجمله دعا، ازدواج و طلاق و.....کند.
در فرهنگ آکسفورد معنای سکولاریزم این گونه است: اعتقاد به این که قوانین آموزش و سایر امور اجتماعی، به جای آن که بر مذهب مبتنی گردد بر دادههای علمی بنا شود.
ودر فرهنگ و بستر: سکولاریزم عبارت است از اعتقاد به اینکه زندگی وامور مربوطه به آن باید از دین فاصله بگیرد و ملاحضات دین نادیده گرفته شود. باید دانست متفکران دنیای جدید تعاریف متفاوتی از سکولاریزم دارند فی المثل ملیسون در تعریف سکولاریزم گفته است:
سکولاریزم دنیوی گری یاقول به اصالت ایدئولوژی[2] است، قائلان این ایدئولوژی آگاهانه همه اشکال اعتقاد به امور ومفاهیم ماورای طبیعی و وسایط و کارکردهای مختص به آن را طرد و تخطئه میکنند واز اصول غیر دولتی وضد دینی به عنوان مبنای اخلاقی شخصی و سازمان اجتماعی حمایت میکنند.[3] اما در کشورهای کاتولیک نشین نظیر فرانسه، به جای رواج واژه سکولار و سکولاریزم واژه لائیک و لاییسیزم رواج پیدا کرد. این واژه از دو کلمه یونانی laos به معنای مردم و laikos به معنای مردم عوام- در قبال رجال دین و روحانی اخذ شده است.کلمه سکولار و لاییک به مرور زمان دارای بار معنایی خاصی شد که حتی در برخی موارد بوی دشمنی با دین و رجال دین از آن به مشام میرسید. کم کم این تفکر رواج پیدا کرد نه تنها بخشی از تعالیم و معارف، خارج ازنفوذ دین و رجال دین قدار میگیرد بلکه اساساً برخی از جنبههای حیات بشری در قبضه تعالیم دینی نیست و خارج ازسلطه رجال دینی است و بدین ترتیب سکولاریزم و مذهب لاییک شکل گرفت که حیات عمومی را خارج از سلطة دین و رجال آن میخواست[4]
برخی نیز سکولاریزم را به معنای مخالف باشرعیات و مطالب دینی، روح دنیا داری، طرفداری از اصول دنیوی و عرفی میدانند و سکولاریست به معنای شخصی است که مخالف باتعلیم شرعیات و مطالب دینی و طرفدار اصول دنیوی و عرفی باشد. باید توجه داشت که سکولاریزم با نظر به به مبانی واهداف ازمعانی اصطلاحی یکسانی برخوردار نیست و در یک بستر وسیع بین الحاد ودینداری معانی گوناگونی یافته است.
هر مکتب ایدوئولوژی وآئین بر اساس پیش انگاره ها و مبانی نظری خاصی بنیاد شده است و مطالعه آن آیین بدون توجه به این مبنای ناقص و ابتر است.
ب:بنیاد های نظری:
در اینجا ما به ? محور از ارکان وبنیادهای نظری سکولاریسم میپردازیم که عبارتند از:
الف:اومانیسم
ب:راسیونالیسم،
ج:سیانتیسم
اومانیسم
اومانیسم از اساسیترین زیر ساختهای نظری سکولاریسم است. این واژه به انسان مداری، انسان گرایی و اصالت انسان، و.... ترجمه شده است. در منابع نیز تعاریف چندی از اومانیسم وجود دارد در شرح لغوی آن آمده است «اومانیسم یعنی هر نظام و روش فکری و یا عملی که در آن اصالت انسان غالب وحاکم منافع، ارزشها و حرمت وحیثیت انسان باشد»نیز در معنای فلسفی آن آمده است: «چندی از رویکردهای نظری و عملی اخلاقی که بر کاوشهای علمی، خرد و دستاوردهای بشری درجهان طبیعت پا فشاری کرده وغالباً اهمیت خدا باوری را انکار میکند».
دکارت که خویش درابتدا ازسلک روحانیون بود با اندیشههای کلیسایی به مخالفت پرداخت و با طرح مساله اندیشه به عنوان شاخصه اصلی انسانیت در دوران جدید که در سوبژکیتویزم او که بعد از اثبات خویشتن به اثبات جهان و خدا میپرداخت اساس محکمی را برای اومانیزم ایجاد کرد. و بعد وی لاک با مخالفت باآرای کلیسایی ،به زیرکی اساس روایت پلوسی از مسیحیت را مورد مناقشه جدی قرار داده و ذهن انسان را لوح سفید نانوشتهای دانشت که قوامش با تجربه است. لاک از این راه با نفی گناه نخستین راه را برای قطع ید کلیسا دردخالت داشتن در امور انسانی و سلطهی انسان بر سرنوشت خویش باز نمود. بعد ازکوششهای این فیلسوفان اومانیزم به طور مشخص در قالب جنبش ادبی فرهنگی بود که در ابتدا در نیمه دوم قرن چهارم از ایتالیا آغاز شد و به دیگر کشورهای اروپایی کشانده شد.باید بدانیم اومانیزم چیزی جز تنها بودن انسان در عرصه تصمیم گیری برای خویشتن در زندگی روزمره نیست. اومانیستها مصمم بودند تاآن حساسیت روحی را که انسان در عصر یونانی دارا بود باردیگراز طریق ادبیات با او بازگردانند و آن همان روح خودمختاری وی بود تا بتواند طبیعت را در استخدام خویش درآورد. پیکولا میراندا (1463-1494) در خطابه معروف مقام انسان از قول خدامیگوید: ای آدم من به تو مقامی از پیش مقدر شده یا سیمایی مخصوص و یا امتیازی ویژه اعطا نکردم زیرا تو باید سرشت خویش را بدون فشار و هرگونه حصاری و صرفا در سایه قدرت اختیاری که به تو واگذار کردهام معین نمایی. من تو را در مرکز جهان قرار دادهام به طوری که میتوانی از آن نقطه آنچه را که در جهان است بهتر ببینی. من تو راآسمانی یا زمینی یا فانی نساختهام در حالی که میتوانی مانند یک استاد مطلق ومختار قالبی بریزی و خود را همان شکل انتخاب کردهای بسازی. بعضی اومانیزم را محصول تربیت رومی میدانند امابسط همه جانبه این اصل محوری در دوره جدید و بعد از آن را بادی در دورهی رنسانس و در دوران انقلاب صنعتی دانست.اومانیسم در جهان غرب نحلهها و قرائتهای گوناگونی یافته است. یکی از آنها که زیر ساخت سکولاریسم است، اومانیسم دوران روشنگری است. به گفته «جان لویک»اومانیسم روشنگری بدان است که«کانون اصلی توجه در وجود انسان کشف قداست و اراده خدا نیست، بلکه سازماندهی زندگی و جامعه بر پایه عقل است. درنگاه این متفکران ارزش و مقام انسان رهین منشأ خدایی اعاده شده نیست، بلکه در گرو نظام و توانشهای ملی عقلانی وجود زمینی اوست. غایت انسان نه تقرب مستقیم به خدا است و نه بهشت رستگاران بلکه غایت آدمی به انجام رسدن پروههای این جهانی است که قوه خیال و خرد آدمی پیشنهاد داده است. در مجموع اومانیسم مشتمل بر آموزه های زیر است:
الف:انسان برترین ارزش است و مدار همه ارزشها منافع، خواستها و حیثیت انسانی است.
ب:ارزش انسان نه در بعد الهی و روحانی و ملکوتی او، که در خرد زمینی ومعاش اندیش ودنیای اوست.
ج:انسان در تأمین منافع وخواستههای خود، بسنده و خود کفاست.
د:غایت فرجامین بشر نه کمال معنوی وقرب الاهی، که عمارت دنیا و بهسازی زیست دنیایی است[5].
راسیونالیسم
یکی دیگر از مبانی سکولاریسم راسیونالیسم میباشد.این واژه را در نگاشتههای فارسی به «خرد گرایی»، «خرد مداری» ، «عقل محوری» و «خرد بسندگی» ترجمه کردهاند. تعبیر اخیر برابر نهاده نسبتاً گویاتری در رابطه با مفاد و محتوای مکتب فوق است. در انگاره راسیونالیسم خرد بشری فراترین مرجع شناخت، تصمیم و داوری در همه امور است. در فرهنگ راندوم هاوس آمده است: «خردگرایی یعنی پذیرش اینکه در عرصه نظر، اعتقاد وکنش خرد مرجع نهایی است» در این گمانه خرد بشری چنان توان و منزلی را دارا است که با وجود آن دیگر نیازی به تعالیم وحیاتی و دینی نیست. عقل برای تأمین خوشبختی و نیکفرجامی،آدمی رابسنده است.ازآنچه گذشت روشن میشود که در نگاه راسیونالیسم:اولاً خرد بشری بالاترین مرجع داوری است بنابراین هرچه با حکم آن مغایر باشد حتی وحی آسمانی محکوم به بطلان است ثانیا خرد انسانی منبع کامل و در هه عرصه ها قادر به پاسخگویی است وبه لحاظ غنای ذاتی خود بسنده است و نیاز به استمداد از هیچ منع دیگری چون آموزههای آسمانی و دینی ندارد.
سیانتیسم (سانتیسم)
سیانتیسم به علم گرایی، دانش مداری، علم پرستی و علم زدگی ترجمه شده است. در معنای علم گرایی آمده است:
در باور داشت این که مفروضات، روشهای تحقیق ودیگر ویژگی های علوم فیزیکی زیستی به یکسان به همه رشتههای اعم از علوم انسانی واجتماعی انطباق پذیر است واساس همة آنها میباشد. علم مورد نظر در سیانتیسم دانش تجربی است؛ نه مطلق معرفت و آگاهی. بر اساس انگارة علم گرایی همان گونه که جهان طبیعت بر اساس متد تجربی و علمی مورد مطالعه و سنجش قرارمیگرد، و با تکیه برشناخت های تجربی و زبان ریاضی جهان میتوان به تکنولوژی دست یافت و طبیعت را تا حدی به شکل دلخواه خود ساخت. در شناخت انسان و جامعه، دست یابی به روشهای علمی مدیریت و اداره امور سیاسی، اجتماعی نیز تنها منبع اتکاپذیری تجربی است.بنابراین هرگونه معرفت فراتجربی ازاعتبار ساقط میشود. لا جرم در برنامه ریزیهای فرهنگی، تربیتی واقتصادی و.... باید عنان همه چیز را به دست آزمون وتجربه سپرد.[6]
مسیحیت و عوامل تحقق سکولاریزم
در این بخش ما به عوامل درونی و بیرونی تحقق سکولاریزم در مسیحیت می پردازیم:
الف:عوامل درونی
1.نارسایی و خرد ستیزی آموزه تثلیث
توجیه اعتقاد به خدای سه گانه مشتمل (خدای پدر، خدای پسر، خدای حیات یا روح القدس) در عین شعار توحید و یکتا پرستی یکی از بزرگترین مشکلات در الهیات مسیحی است. وجود چنین آموزه تناقض آمیزی در بنیادیترین اعتقاد دینی، متفکران مسیحی را به تکاپوی دشواری وا داشته و توجیهات فراوانی برای آن دست و پا کردهاند لیکن هیچ یک ازاین تلاشها تا کنون کامیاب نبوده است. لا جرم متالهین مسیحی رابر آن داشته که عقل را از ورود دراین گونه مسائل پرهیز دهند وتفکیک بین قلمرو عقل و ایمان فتوا داده وایمان را در برابر تعقل قرار دهند.چنین تفکیکی به طور طبیعی راهگشای معرفی کرد امور زندگانی وخارج کردن دین از عرصه حیات دنیوی است.
2. التفاط و آمیختگی عقاید دینی با اندیشههای بشری وقرار گرفتن نظریات علمی کهنه ومنسوخ در جایگاه عقاید و باور داشتهای دینی
نمونههای از این دست عبارت است از هیئت بطلمیوسی که زمین مرکز انگار بوده و بر آن است که خورشید بر گرد زمین در گردش است. وجود امثال این آموزهها در منابع دینی و بطلان آنها از طریق دانش جدید، در جهت بیاعتمادی به نصوص دینی مسیحی و گرایش به دانش تجربی تأثیر به سزای داشته است.
3. عدم دسترسی به متن وحی و خدشه دار شدن و ثاقت متون مقدسی
درمسیحیت متن وحی و کلامهای الاهی در دسترس انسانها نیست کتب مقدس نگاشتههایی بشری وتجربههای دینی دهها انسان خطا پذیر در طی چندین قرن است که در دهها کتاب گرد آمده، بدون آنکه بسیاری از نویسندگان آن شناخته شده و یا از وثوق واعتبار بالایی برخوردار باشند. باتوجه به این موارد عصمت کتاب مقدس و اعتماد پذیری آن به سستی گراییده و آن رادر شمار دیگر مکتوبات بشری قرار میدهد. میشل دراین زمینه اعتراف میکند که اکثر متفکران کاتولیک، ارتفردوکس و پرتستان عصر حاضر عصمت لفظی کتاب مقدس رامردود میدانند[2]
?.خدا انگاری مسیح
در نگرش مسیحی حضرت عیسی (ع) نه پیامبر، بلکه خداوند و پسر خداوند است. آنان برآنندکه میسح را دو ذات است، یکی ذات الاهی و دیگری ذات انسانی. او در خداوندی با خدای پسر همسان است ودرانسانیت با انسان هم ذات. در بعدخداوندی قبل از آغاز زمانها از خداوند ولادت یافت و در جنبه انسانی از مریع با کره متولد شده او دو شخص نیست، بلکه یک شخص است و پس خداست. این اعتقاد که «تجسم» یا «تجسد» نام دارد .این اعتقاد از چنان تناقض آشکاری برخوردار است که مسیحیان خود اقرار نمودهاند «اعتقاد به تجسم مشکل یکی شدن خدایاانسان را پیش میکشد، یعنی ادغام شخصیت نا متناهی وسرمدی خدا با وجودی که متناهی وموقتی است»[3]
5. گناه ذاتی انسان
مفهوم گناه نخستین در دین مسیح اصلیترین آموزهی این دین است. روایت پلوسی از مسیحیت که دین مسیح را در چارچوب ادیان یونانی باستان تفسیر نمود به شکل شگفت انگیزی ماهیتش به این مفهوم وابسته است. درمسیحت انسان بر اثر گناه نخستین حضرت آدم ذاتا شریر و گناهکاربه دنیا به میآید و طبق آیینهای کلیسایی باید غسل تعمید داده شده،تا از گناه فطری آدم ابو البشر که نسل به نسل به فرزندانش منتقل میگردد، رهایی یابد.سنت آگوستین به عنوان برجستهترین مدافع مفهوم گناه نخستین گفت: آدم ابوالبشر با لذات خوب و دارای عقل کامل خلق شده است ولی چون قوه اختیار و ارداه آزاد را که به او عطا کرده بودند به اشتراک هوا در اثر آزادی عمل و غرور نفسانی از شجره ممنوعه تناول کرد واز این رو آدم و اولاد و اعقابش متبلابه معصیت جلبی شدهاند که هیچ کس را از آن قوه رهایی نیست. انسان به گناه ازلی محکوم است که از پدرش آدم میراث برده است لطف پروردگار شامل بعضی میشود و محبت خداوند عطهای است الهی که چون نصیب کسی بشود آن کس نمیتواند از آن سر باز زند. به واسطه فیض و رنج های ÷سر خدا و شفاعت مادر (مریم) که او را با قداست آبستن شد، یک زن (حوا) ما را به تباهی کشاند اما زن دیگر برای ما رستگاری خرید. درنظر او خداوند تجسد او در قالب مسیح و لطف وی بود که بر گناه غلبه کرد و نجات را آورد.[4] هر چند کسانی مانند پلاگیوس به این نظر به دشت اعتراض کردند،[5] اما این مفهوم تا به امروز بنیاد اساسی مسیحیت به شمار میآید.
خطای آدم و حوا در خوردن از شجره ممنوعه باعث شد که آنان ذاتاً پلید و گنهکار گردند و بدین وسیله کل بشریت پلید گردید و انسان ذاتاً گنهکار است، از این رو خود نمیتواند دعوت الاهی را اجابت کند. این دیدگاه از سوی نگرشی بد بینانه از انسان به دست میدهد و از دیگر سوهمه انسانها را به علت خطای دو نفر، گنهکار و مورد خشم و غضب الاهی معرفی میکند[6].
6.خلا تشریع و جدا انگاری قلمرو خدا و قیصر
مسیحیت موجود نه تنها از شریعتی جامع و متناسب با ارداه حیات اجتماعی بشر تهی است. بلکه اساساً دارای آموزههایی است که در طول تاریخ بیشترین تأثیر را در گرایش به سکولاریسم دارا بوده است. از جمله این آموزههای تفکیک بین قلمرو خداو پادشاهان است. در انجیل آمده است آنچه از آن قیصر دهید و آنچه مال خداست را به خدا.
7. معصوم انگاری پاپ
اعتقاد به معصومیت پاپ از خطادر شورای و اتیکان تثبیت شد، بر اساس آن پاپ در مسند خود هنگام اظهار نظر در مسائل دینی به خودی خود از خطا مصون است و حتی نیاز به موافقت کلیسا ندارد. این انگاره بر آمدهای چندی دارد از جمله:
الف) ازنظر کلامی والهیاتی جایگاه پاپ را برتر از کتاب مقدس مینشانده زیرا به اعتراف خود اندیشمندان مسیحی کتب مقدس وحی واملای لفظی پروردگارنیست، بلکه دارای مؤلفاتی بشر است که تجربه و میانی خود را در طی قرون متعدد همراه با تفاسیر و تعابیر بشری غیر معصومانه انگاشته و در این فرایند خطاهای آنان نیز بر کتاب مقدس تأثیر گذارده است.
8. موجب جزم انگاری و رسمیت و حجیت بلامنازع قرائت پاپ از دین میشود وهر گونه تفسیر و نگرشی دیگر حتی از سوی متحصصان، عالمان واندیشمندان دینی رامردود میسازد[7].
9.روش ادیان کلیسا چه در حوزه زندگی شخصی و چه در کنش اجتماعی، و به ویژه در برخورد با ارباب علم و دانش بیشترین تأثیر را در گریز از دین و حرکت به سوی سکولاریسم پدید آورد.اقدام به کارهای خدایی چون گناه بخشی و بهشت فروشی
خرید گناه و فروش بهشت در برابر دریافت وجه اقدام ناشایستی بود که در بیاعتبار ساختن وجهه کلیسا و نهادهای دینی تأثیر شگرفی داشته است.
10.جرم گرایی و خشونت:
کلیسا هیچ اندیشهای مغایر با انگاشتههای رسمی خود راحتی در حوزه عوم طبیعی تافته وآن را ارتداد به حساب میآورند و مدعیانش را محکوم ساخت. از سوی دیگر ارباب کلسیا با ایجاد نوعی رژیم پلیسی خشن به کاوش و تجسس در بر تافتههای ذهنی افراد بر میآمد، وپیش از آنکه کس خود به اظهار عقایدش بپردازد مورد تعقیب باز پرسان عقاید (انگیزیتورها)قرار گرفته وبا مشاهده اندک مخالفتی محکوم میشد.
مرتضی مطهری به نقل از ویل دورانت مینویسد:تعداد قربانیان از سال 1480 تا 1488 چیزی حدود 8800 سوخته و 96494 تن محکوم به مجازاتهای سنگین بوده است و از سال 1840 تا 1808 بالغ بر 31912 تن سوخته 2191450 تن محکوم به مجازاتهای سنگین تخمین زده شده است[8].
ب:عوامل بیرونی
1- نزاع بر سر قدرت و توزیع ثروت
در طول تاریخ نزاع و کشمکشهایی بین دستگاه پاپ و سلطنت وجود داشته است، این تنازع در دو حوزه بوده است:
الف) اینکه کدام یک از دو دستگاه یاد شده قدرت خود را مستقیماً از خدامیگیرد و میتواند دیگری را باخود هماهنگ سازد. این مسأله به تدریج به عقب نشینی دستگاه کلیسا و کاهش قدرت پاپ انجامید.
ب) مخالف با سرازیر شدن مالیاتها به سوی پاپ از نقاط مختلف امپراتوری مسیحی بتدریج زمینه ساز پیدایش مفهوم ملت و بینیازی جامعه مدنی و پیدایش فرضیه انحصار وظایف روحانیبه امور دیگر انجامید.
2- جنگهای صلیبی
جنگها صلیبی در سال 964 با نامه تهدید آمیز امپراتوری بیزانس به خلیفه مسلمین آغاز شد و حدود 196 سال به طول انجامید.
3- پیدایش بورژوازی
بورژوا عمدتاً به طبقه متوسط، پیشرو و مالک اطلاق میگردد. پیدایش طبقه پیشرو، حد فاصل بین فئودالها و بردگان- و سفرهای تجارتی این گروه در نقاط مختلف جهان دو دستاورد مهم داشت:
الف: کسب ثروت ب: آشنایی با فرهنگهای مختلف و خروج از نظام بسته فکری و پیشین، که به نوبه خود جامه اروپا را به سمت نفی ارزشهای پیشین و خلق نظامهای جدید با ارزشهای نو فرا میخواند.
4- اختراعات و اکتشافات علمی
پیدایش نظریات جدید در شناخت طبیعت وظهور دانشمندانی نظیر کویرئیک، گالیله، کپلر، نیوتن و .. جزمیات کلیسایی را سخت دچار تزلزل نمود.[9]